زندگی نامه سردار حزب الله گیلان شهید حاج شیخ ابوالحسن کریمی
محمدعلی فدوی
{نقل از سایت رنگ ایمان}
ولادت
مرداد سال 1327 هـ ش در یکی از محلات قدیمی شهر لاهیجان در خانوادهای متدین و اصیل نوزادی چشم به جهان گشود که مادرش او را ابوالحسن نامید. نامی که به حق شایسته و منادی زندگانی کوتاه و پر بار بود. پدرش حاج عباسعلی از متدینین و معتمدین بازار لاهیجان بود. ابوالحسن دوران طفولیت را در دامان مادر عفیف و پاکدامن خود سپری نمود.
دوره کودکی:
کودکی لاغر و ضعیف الجثه که از همان اوان طفولیت، آثار و خصوصیات متفاوتی نسبت به همسالان خود داشت. وقتی که یکساله بود محقق هندی شبی به دیدار خانوادهاش آمد و پس از مواجهه با ابوالحسن به پدر میگوید: «قدر این کودک را بدانید او فردی نابغه و انسانی بزرگ خواهد شد!» پدر ، سخن این مرد روحانی را حمل بر تعارف مینماید. یکی از روحانیون وارسته لاهیجان نیز این مطلب را به گونهای دیگر بیان نمود.
مادرش میگفت: او هرگز پستانک به دهان نگرفت و بعدها هم پستانک خواهر کوچکش را از دهان او بیرون میکشید!
رشد اعتقادی و ایمانی:
از اوائل کودکی شمع محافل دینی و مجالس عزاداری خامس آل عبا بود . در انجمن قرائت و احکام که به سرپرستی آیت الله حاج شیخ مهدی مهدوی رئیس حوزه علمیه لاهیجان در مدرسه جامع تشکیل میشد، شرکت می نمود. در نزد مرحوم استاد حاج حسین ایمانی به فراگیری تجوید قرآن پرداخت. کلاس چهارم و پنجم دبستان بود که در آشنایی و بیان مسائل دینی و احکام عبادی سرآمد بود. در مجالس و محافل دینی به عنوان شاگردی ممتاز از بزرگسالان مسئله میپرسید و نمازهای آیات و لیالی دهه اول ذیحجه را برای فراگیری دیگران به اجرا میگذاشت.
وی از همان دوران کودکی در میان خانواده و جامعه نمونه و نمودی از عصیان بر جلوههای ابتذال و انحراف و بیگانهپرستی بود. در دبستان از خواندن اشعار و ترانههای مبتذل که در آن عصر رایج بود نفرت داشت. او سایر اعضای خانواده را نیز از خواندن این اشعار منع می نمود. در کلاس سرود دبستان که از دروس رسمی و الزامی مدرسه به شمار میرفت خودداری نمود. روزی به همین خاطر در یکی از کلاسهای دبستان دکتر حکیم زاده زندانی می گردد. پس از تعطیلی مدرسه از پنجره مدرسه به بیرون میپرد و برای اولین بار از زندان ضد ارزشها میگریزد.
در شیوه پوشش منشی بلند داشت. او با هدایت الهی و با الهام از مشی عملی پدر پارسا و پرهیزگارش حاج عباسعلی کریمی که یکی از معدود چهرههای صالح و پاکدامن بازار شهر در عصر طاغوت به شمار میرفت از پوشیدن لباس هایی که متاثر از ارزشهای بیگانه بود خودداری میورزید و با کمال شهامت در مسیر مبارزه با جلوههای بیگانه قدم مینهاد.
ریشههای انقلاب و جوانههای مبارزه:
از کودکی عشق عجیبی به روحانیت بیدار دل و آگاه داشت. پس از پایان دوره ابتدایی تصمیم داشت که جهت تحصیل علوم دینی به حوزه علمیه قم برود. اصرار خانواده او را از این تصمیم منصرف می نماید. سپس در دبیرستان مهرگان لاهیجان ثبت نام مینماید. در دبیرستان مهرگان ضمن اخذ درجات ممتاز علمی به فعالیتهای مذهبی می پرداخت.
وی همواره با معلمین لیبرال و کمونیست خود مبارزه میکرد. در آن عصر اختناق و غیر دینی پهلوی که سعی وافر در ابتذال و بی قیدی بود، با تمام وجود به انجام فعالیتهای عقیدتی همت داشت. اودر این راه از هیچ ملامت و مخالفتی نمیهراسید. هنگامی که سال سوم دبیرستان بود مدیر دبیرستان او را به جرم خود داری از ریش تراشی که روال آن روز جامعه بود از کلاس بیرون کرد و پس از مشاهده پایداری و مقاومتش او را به باد کتک گرفت و تصمیم به اخراجش داشت. او سلحشورانه فریاد میزند که او مطیع اوامر خدا و شریعت اسلام است و در این راه از هیچ نوع تمسخر و تهدیدی باکی ندارد و گامی به عقب نخواهد گذارد.
از دیگر پایمردی های او اعتراض به دبیر فیزیک بود. او که شاگرد ممتاز کلاس بود در سال ششم ریاضی با مشاهده ویالون هنگام ارائه درس گام های موسیقی به دبیر خود تذکر میدهد که تنها مجاز است به عنوان تدریس نتها از آن استفاده کند. تذکر او چارهساز نشد و همراهی دیگر دانش آموزان با معلم موجب شد تا با خشم و نفرت کلاس را ترک کند که تو چه تنها باشی یا با دیگران به تکلیف خود عمل خواهی کرد.
بارها در کلاسهای درس در آن فضای غیر دینی پهلوی این داستانها تکرار شد در حالی که او به عنوان با استعداد ترین فرد کلاس حتی سر سوزنی از دینداری خود دست بر نمیداشت. این مقاومتها به حدی بود که به تدریج مجال گستاخی به اسلام و ارزشهای دینی از آنان سلب میشد و با حضور او دبیری جرات جسارت به ساحت دین و مقدسات اسلامی را به خود نمیداد.
در سال 1345 به اتفاق آقایان زین العابدین قربانی و ارسلان حجت انصاری اقدام به تاسیس کانون بحث و انتقاد مذهبی جوانان لاهیجان نمود و از این مرکز به تربیت و تعلیم دینی نسل جوان همت گمارد. جوانانی که در جریان انقلاب اسلامی از فعال ترین جوانان منطقه بودند.
ورود به دانشگاه:
شهید کریمی در تابستان 1347 پس از موفقیت در امتحانات نهایی خرداد و کنکور دانشگاه در رشته ریاضی دانشگاه تهران پذیرفته شد. بعدها با شرکت در امتحان رشته اقتصاد، در دانشگاه تهران به تحصیل خود ادامه داد.
در دانشگاه به فعالیتهای عقیدتی و سیاسی خود ادامه داد. وی در مدتی کوتاه به دلیل فعالیت و تحرک بالای اجتماعی خود در محیط دانشگاه و خوابگاه به عنوان نماینده دانشجویان از خوابگاه امیرآباد برگزیده شد. او در این سمت سعی زیادی در احقاق حقوق دانشجویان داشت و به رویاروئیهایی با مظاهر کفر و اختناق رژیم ستمشاهی درگیر بود. نگهبانان و کارگران قدیمی این خوابگاه خاطرات زیادی از او به یاد دارند.
یکی از دانشجویان هم طبقه او می گوید: او سحرهای ماه مبارک رمضان با صدای بلند در خوابگاه دانشجویی بدون واهمه اذان میگفت و توجهی به اعتراضات گسترده مخالفین و دلدادگان به شرق و غرب نداشت. به همین دلیل او را با تبانی و اشاره ساواک در آب سرد حوض محوطه خوابگاه انداختند ولی با مقاومت جدی سنت اذان گوئی را در آن محیط تحکیم و تثبیت نمود. او باپایداری خود موفق شد که رستوران خوابگاه را ظهر ها در طول ماه مبارک رمضان تعطیل کند!
مبارزات سیاسی:
او در اواخر سال 1347 به علت شرکت در تظاهرات دانشجویان به مناسبت شهادت پهلوان غلامرضا تختی برای اولین بار دستگیر شد. این دستگیری در تعمیق شناخت او از پوچی و پوشالی بودن رژیم، سهم به سزایی داشت.
در سال 1350 به علت فعالیت در برابرجشنهای 2500 ساله دستگیر و در زندان قزل قلعه حبس گردید. زندان برای او فرصت مناسبی بود تا با آشنایی با روحانیون انقلابی و مبارز توان بیشتر برای ادامه مبارزه بیابد.
مقاومت ودینداری او در زندان بسیار نمود داشت. وی برخلاف غالب روشنفکران شرق باور که به علت عدم ارتباط با مبدا، روحیه خود را باخته و به عذرخواهی میپرداختند، محکم واستوار بود. او زندان را به کانونی برای فراگیری و آموزش و مبارزه تبدیل کرد. همرزم او حجت الاسلام جعفری گیلانی میگفت: «وی در زندان یک لحظه آرام نداشت. پیوسته در حال خواندن قرآن و نهجالبلاغه و فراگیری معارف اسلامی بود. با اینکه اذان گفتن در زندان ممنوع بود، شهید کریمی که قهرمان ما بود هر صبح بدون هراس از شکنجههای جلادان شاه، انگشت به گوش با تمام وجودش، فریاد تکبیرش بلند بود! هراس و وحشت از شکنجه دشمن نداشت، حتی در زندان نماز شبش ترک نمیشد.»
شهید کریمی پشتکار عجیبی داشت، در طول شبانه روز 18 ساعت و بعضا 20 ساعت کار میکرد، وی در اکثر دروس دبیرستانی به خصوص در رشته ریاضی و معارف اسلامی تسلط کافی داشت و به دو زبان انگلیسی و عربی مسلط بود، به طوری که در آن زمان به راحتی با دو زبان تکلم میکرد.
از دو جلد کتاب آموزشی زبان عربی و انگلیسی که از تالیفات شهید کریمی بود جلد اول کتاب آموزشی زبان عربی در زمان حیات شهید به چاپ رسید.
با آزادی از زندان در جلسات تفسیر قرآن عالم مجاهد آیت الله سید محمود طالقانی (طاب ثراه) در مسجد هدایت تهران شرکت نمود. او می کوشید تا با کسب ره توشههای زنده از پرتو جان بخش قرآن خود را برای تداوم مبارزهای مکتبی مهیا سازد . برای مبارزه با سیستم اقتصادی غرب و شرق و بنا نهادن سیستم اقتصاد اسلامی به مطالعه در منابع اسلامی می پرداخت. در این راه از محضر شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی بهره میگیرد. او با ایجاد ارتباطی مستمر و تشکیلاتی با شهید بهشتی پلی بین عالمان فرزانه حوزه با نسل جوان و دانشگاهی بر قرار مینماید.
او با معرفی شهید بهشتی به شهید قدوسی هر هفته در مدرسه حقانی برای تدریس زبان انگلیسی در قم حاضر می شد. سرانجام در خرداد 1352 دور چهارساله دانشگاه را در طول شش سال به علت مبارزات سیاسی و حبسهای دانشجویی به پایان رسانید و در 24/8/52 به خدمت سربازی رفت. دوره سربازی او داستان مفصلی از مقاومت و پایداریها و افشاگریها او را در قبال رژیم منحوس پهلوی در برداشت.
او در طول دوره سربازی خود در عصر خفقان آریامهری حاضر به تراشیدن ریش خود نشد و در این راه بارها سختی و دشواری سرزنشها و تهدیدها و اهانتها و حتی بازداشت را به جان خرید.
در سنگر تعلیم و تربیت:
در 24/8/54 بعد از خاتمه خدمت سربازی به زادگاهش لاهیجان مراجعت کرد و به صورت حق التدریس در دبیرستانهای لاهیجان و آستانه اشرفیه و بندرکیاشهر به معلمی مشغول شد. کارآئی شیوه تدریس و سطح بالای آگاهی علمی او در کلاس به طور وسیعی مورد استقبال قرار گرفت. او ضمن گرفتن حق التدریس از دانش آموزان مرفه، دانش آموزان مستضعف را به صورت رایگان تحت تعلیم قرار میداد. او در کنار آموزش علوم تجربی و ریاضی و زبان انگلیسی به دانش آموزان از دادن آگاهی دینی و سیاسی غفلت نمیورزید و میکوشید تا بذر ایمان به خدا و بیزاری از شیطان و ایادی اهریمنی او را در زمینه دل جوانان تحت تعلیم خود بارور نماید.
از محل درآمد تدریس خصوصی و حق التدریس در دبیرستانها و گرفتن قرض الحسنه از صندوق قرض الحسنه جاوید تهران و... در سال 1355 مطبوعاتی فتح لاهیجان را به عنوان سنگری در آشنایی فکری و اعتقادی نسل جوان شهر تاسیس و از این سنگر برای مبارزه علیه ساواک و تحریکات عناصر مارکسیست و چپ گرا استفاده می نمود. سنگری که به مثابه چراغ انقلاب و سد راه مخالفین و معاندین خودنمایی نمود و در دوره شکوفایی انقلاب اسلامی به عنوان مرکز رفت و آمد نیروهای انقلابی و پخش و توزیع جزوات و اعلامیهها و نوارهای امام خمینی در منطقه عمل کرد. به همین علت بارها مورد حملات ددمنشانه ساواک و حتی گروهکهای ضد انقلاب پس از انقلاب قرار گرفت. این صدای شهید کریمی قهرمان بود که در آن هنگامه آنان را مخاطب قرار میداد که «ای شیشه شکنان بزدل و ترسو بیائید به جای شیشه شکستن که ناشی از ترس و جُبن شماست، سینههای مرا آماج گلولههای خود قرار دهید...»
آخرین بار در اردیبهشت 1357 در آستانه نهضت عظیم اسلامی ملت ایران به رهبری امام خمینی به دنبال ایراد خطابهای شورانگیز و افشاگرانه در کانون ولی عصر مسجد جامع آستانه اشرفیه، توسط مامورین ساواک دستگیر و پس از بازجوییهای اولیه در مرکز ساواک لاهیجان به زندان عمومی رشت منتقل و به مدت چهار ماه در سختترین شرایط روحی محبوس میگردد، که سرانجام بر اثر شدت تحرکات انقلابی مردم در آبان 57 به همراه خیل مبارزین و انقلابیون از زندان رژیم آزاد گشت.
او بعد از آزادی زندان بدون کمترین وقفه و کوچکترین نرمش و انعطاف، به صفوف مبارزه اسلامی ملت به رهبری قائد عظیم الشان اسلام امام خمینی میپیوندد. او در صف اول نهضت به عنوان پیشقراول انقلاب با ایراد خطابههای مهیج و آگاهی آفرین خود در تظاهرات عظیم و تاریخی عاشورا و اربعین سال 57 رکورد جدیدی در تاریخ مبارزات اسلامی مردم گیلان به جای گذارد.
مدیریت مکتبی و هوشیاری انقلابی:
با پیروزی انقلاب اسلامی عناصر التقاطی و چپ گرا به ویژه فدائیان خلق شاخه گیلان با تکیه به تهاجم مسلحانه گروه خود در 19 بهمن 1349 به پاسگاه سیاهکل میکوشیدند تا آن رابه عنوان سوژهای داغ و مهیج برای جذب و جلب نیروهای پرشور در منطقه گیلان بهرهبرداری نمایند. آنان با تبلیغ و درشت نمایی این رخدادها سعی در تثبیت سیاسی و تشکیلاتی خود داشتند.هدف نهایی آن ها از این امور رویارویی و براندازی نظام نوپای جمهوری اسلامی بود.
شهید کریمی به جهت مدیریت قاطع و مکتبی و سوابق روشن مبارزاتی و شناخت وسیع و همه جانبهای که از گروههای سیاسی مخالف و معارض نظام و برخورداری از پایگاه برجسته در متن نیروهای انقلابی و اسلامی، از سوی شورای انقلاب اسلامی شهرستان لاهیجان به عنوان فرماندار به استانداری گیلان پیشنهاد گردید. او با موافقت و تصویب استانداری و وزارت کشور، مسئولیت فرمانداری شهرستان لاهیجان با چهارصد آبادی و بخشهای تابعه سیاهکل و آستانه اشرفیه و بندر کیاشهر را به عهده گرفت.
در این ایام لاهیجان و دیگر شهرها و بخشهای گیلان در آتش خودخواهیها و کینه توزیهای گروههای معاند از سویی و بی کفایتی و سوء تدبیر استاندار غیر مکتبی و ملی ماب وقت گیلان از سوئی دیگر میسوخت.
با رفتن دولت موقت و روی کار آمدن دولت شورای انقلاب آقای داوران استاندار وقت گیلان بر کنار گردید. پس از آن از سوی وزیر کشور جناب حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی، شهید مهندس محمد علی انصاری به عنوان استاندار جدید استان منصوب گشت.
با آمدن استاندار مکتبی به گیلان صفحه جدیدی از مجاهدتها و پیشرفت در مدیریت استان ایجاد شد. با تقاضا و پیشنهاد مهندس انصاری و تعدادی از مسئولین ارگانهای انقلابی ، شهید کریمی با حفظ سمت فرمانداری به سمت دادستان کل انقلاب استان گیلان از سوی آیت الله قدوسی برگزیده شد. از این پس فصل جدیدی در برخورد با گروهک های معاند و زالو صفتان اقتصاد در استان ایجاد شد و امنیت انقلابی با حاکمیت قسط و عدل اسلامی در استان برقرار گشت .
البته این موفقیت به بهایی سنگین بدست میآید، چرا که گروهکهای خودکامه و نیروهای جاه طلب سیاسی به این سادگی حاضر به عقب نشینی در برابر اراده انقلاب و اسلام نبودند و به انحاء وسایل میکوشیدند تا مانع موفقیت برنامه انقلاب و استقرار نظام در این ناحیه مرزی کشور گردند.
برای آگاهی از عمق استقامت و اوج رهبری هوشیارانه سیاسی ایشان در این دوره بحرانی که همزمان با حاکمیت لیبرالها در صدر نظام (ریاست و فرماندهی او بر کل قوای مسلح جمهوری اسلامی) و کارشکنی و معرکه گردانیهای متعدد گروهکهای چپ و منافق در سراسر کشور است به گواهی یکی از فقهای عضو مجلس خبرگان عنایت شود که میگوید:
این ابوالحسن کریمی شاید هنوز چهرهاش برای شما ناشناخته باشد و هنوز این شهر و اطراف، ابوالحسن کریمی را خوب نشناخته باشد من گوشهای را میگویم و میگذرم.
آن روزی که در پست فرمانداری بود، در پست دادستانی بود، یک مرد ساده در کمال سادگی حرکت میکرد اما آنچنان «اشداء علی الکفار» مصداق واقعی آیه «محمد رسول الله والذین معه اشداء علی الکفار» با کفار سخت بود.
شما اهل این شهر شیطان کوه را فراموش کردهاید، دکههای کمونیستها را فراموش کردهاید؟ کی بود توانست جلوی اینها را بگیرد؟ حزب اللهیها و در راس حزب اللهیها ابوالحسن کریمی بود. بنده باید بگویم روحانیون این شهر، عمامه به سرهای این شهر! این (شهید) عمامه نداشت اما خدمت به عمامه شما کرد. مگر همینها نبودند ناسزا میگفتند؟ بی احترامی میکردند، آبروها میبردند، اما ابوالحسن کریمی سینه را سپر کرد جلوی همینها ماند و بالاخره صدای همه اینها را در سینههایشان خفه کرد.
عملکرد مردمی و ضد استکباری او در فرمانداری و دادستانی بعد از تصدی فرمانداری همانند ایام قبل از انقلاب بدون آلایش و تفاخر با کمال تواضع و فروتنی به خدمت مردم منطقه همت گماشت و با پالایش فرمانداری از مظاهر طاغوتی و تجملات اشرافی آن همراه با نظارت عمیق به نحوه ارتباط کارمندان فرمانداری در ارتباط با ارباب رجوع فرمانداری را به خانه مردم مبدل کرد و اغلب اوقات بعنوان یک خدمتگزار صادق و تلاشگر به روستاهای متعدد لاهیجان رفت و آمد داشت و کارها را خود پیگیری مینمود.
او هیچگاه به متنفذان و قدرتمندان طاغوتی روی خوش نشان نمیداد و حاضر نبود به خاطر رضایت مرفهین بی درد آرمان انقلاب و عدالت را فدای امیال شخصی آنان نماید، هر چند خود اولین قربانی این سازش ناپذیری نسل انقلاب گردد.
او در دادستانی انقلاب برای استقرار عدالت الهی با خوانین مترف و هوسران به شدت برخورد می نمود. وی با اجرای مصوبات شورای انقلاب به واگذاری زمین های طاغوتیان فراری و زمین های متروکه بین کشاورزان تا حدودی گرد فقر و محرومیت را از چهره سوخته آنان زدود و توانست موضع مستکبر ستیز و مستضعف از اسلام ناب محمدی(ص) را در مقابل دیدگان منتظر محرومین منطقه به نمایش بگذارد و از این رهگذر حربه دروغین دفاع از رنجبر و برزگر را از دست چپ گرایان و منافقان خارج کرد. او با این کار ارکان توطئههای تبلیغاتی آنان را خنثی ساخت، هر چند بعدها تاوان و پاداش این خدمت را از حامیان بی نام و نشان مستکبران دریافت کرد.
بازی های سیاسی و اوج گیری فتنه :
اواسط زمستان 1360 بعد از تثبیت انقلاب و آرامش سیاسی، ناگهان موانع جدی رخ مینماید. مجموعهای به ظاهر ناهمگون با بی اعتنایی به مبانی ارزشی اسلام و انقلاب درصدد حذف نیروهای صادق و مخلص حزب الله برآمدند. آنان نوک تیز مخالفتها و کارشکنیها و سیاستهای خود را متوجه شخصیت و شخص شهید مینمایند. سرانجام او را در اسفند ماه سال 60 از دادستانی گیلان و پائیز 61 از دادستانی لاهیجان برکنار مینمایند.
شهید کریمی مدت کوتاهی در دانشگاه گیلان به تدریس معارف اسلامی میپردازد تا اینکه در اواخر سال 1362 برای تداوم حرکت دینی و سیاسی خود راهی حوزه علمیه قم بزرگ حوزه تشیع جعفری گشت.
هجرت شهید کریمی از گیلان به قم یک رفتن ساده نبود، بلکه به تمام معنی یک هجرت بود. او که میدید ماندن در استان حساسیت هایی را بر میانگیزد و موجب میشود، مسئله دفاع مقدس تحت الشعاع مسائل داخلی قرار بگیرد، عزم رفتن کرد.
یکی از دوستان او در تبیین علت این هجرت میگوید:
«کریمی را در صحرای منا دیدم گفتم چه میکنی؟ گفت: چه بکنم! مگر دیگر چیزی از ما باقی گذاردند؟ گفتم: چه میگوئی؟ گفت: داغانمان کردند، ما را کوفتند و ما را کوبیدند، هر چه به زبانشان آمد نثارمان کردند اما ساکت و آرام و خاموش به قم رفتیم تا همه صداها را بخوابانیم تا مبادا در این دوره که جنگ است فتنه برخیزد و جنگ را تحت الشعاع قرار دهد.»
نهایت مظلومیت:
زمینخواران و زر اندوزان از موقعیت حاصله در کنار زدن شهید کریمی و هجرت عارفانه او به حوزه علیمه قم علیه او در دادگستری اقامه دعوا نمودند. آنان با پشتیبانی دلالان قضایی توانستند فریادرس مستضعفان حاج شیخ ابوالحسن کریمی را از حوزه علیمه قم به دادسرای عمومی تهران احضار کنند. به حکم دادسرا شهید کریمی را به اتهام مباشرت در تقسیم اراضی متروکه بزرگ مالکان و جانبداری از کشاورزان در زندان عمومی قصر بازداشت نمایند تا شاید روح بزرگ او را در هم بشکنند.
بی گناهی کم گناهی نیست در دیوان عشق یوسف از دامان پاک خود به زندان میرود
سجده خونین در آستانه عروج به ملکوت:
سرانجام در غروب اسرارآمیز و مبهم سیزده فروردین 1365 شب پرستان منافق با اغتنام از بیرون راندن مردم از صحنه، از لانههای تنگ و تاریک خود بیرون خزیده و در پناه تاریکی شب قامت استوار منادی قسط و عبد صالح خدا را در دیار ما، یعنی حاج شیخ ابوالحسن کریمی یاور صادق محرومان و فریاد رسای مظلومان را که به عادت همیشگی خود به تنهایی از مطبوعاتی فتح به سوی منزل مراجعت میکرد در کنار معبد توحید «مسجد حاج رضا گلشاهی» آماج رگبار گلولههای نفاق قرار میدهند تا به زعم خود با در هم شکستن قامت استوار وی انتقام شاه و شاه پرستان و شکست رسوایی منافقان را از او بگیرند. ناگاه به مجرد شلیک اولین گلوله به گلو و فرق کریمی قهرمان، در اوج عرفان به نماز عشق میایستد و با وضوی در محراب خون سر به سجده سنگر میگذارد.
زنای سجده تو نینوای خون گل کرد ز منار حنجره درد ارغنوان گل کرد
حریم خاک زمحراب عشق حرمت یافت ز باغ خلسه خون نشئه نون گل کرد
بدینگونه بود مظلومی دیگر با شهادت خود حقانیت آرمانش را به اثبات رسانید تا به اعتبار پیام سرخش، سرخی و شادابی طراوت عدالت و فضیلت در هماره تاریخ این انقلاب را تضمین نماید.
والسلام علیه یوم ولد و یوم یموت و یوم یبعث حیاء.
.: Weblog Themes By Pichak :.